می گویند ناجوانمردی به دختر داغداری که در سوگ پدرش است هجوم برده و با لگد به سر و رویش ضربه میزند آنهم در مقابل چشم فرزندانش در مقابل چشم همسرش و در مقابل مردان نامحرم دیگر . طرفداران آن ناجوانمرد میگویند در راه اسلام و احقاق حق مسلمین بود که دختری را ؛ مادری را ، همسری را، که داغ دوری پدر را در دلش داشت مورد ضرب و شتم قرارداده بود تا حقی را بگیرد . میگویند آن ناجوانمرد به پهلوی آن دختر زد و پهلویش را شکست .میگویند آن دختر از همین درد که نه ازهمین ضربات به شهادت رسید چرا که وقتی جفای بر پدر و همسر را میدید نمی توانست تاب بیاورد . این روایت را تا دیروز اگر به هر ایرانی میگفتید یک دری را بیاد میاورد که دختر پیامبر پشتش بود و با لگد یک مومن ( نمی گویم چه کسی ) پهلویش و سینه اش شکافته شد و زیر لگد آن ناجوانمرد و بر اثر ضربات آن ناجوانمرد کشته شد و بعد شباهنگام در خلوت تاریک یک شب غریبانه به خاک سپرده شد واین داستان شد سوگ فاطمه که دوستدارانش قرنها برایش گریستند. و این روایت را اگر امروز برای هر ایرانی بر زبان بیاوری کوچه ای را بیاد می اورند و دختری را در سوگ فراغ پدر که با لگد یک ناجوانمرد ( که فکر میکند مومن است ) و بر اثر ضربات آن ناجوانمرد کشته شد و شباهنگام در خلوت تاریک یک شب غریبانه به خاک سپرده شد و این داستان شد سوگ واری هاله سحابی و ما ماندیم و هزاران برداشت که از این روایت میشود و حکایتی که در عصر ما فعلا راوی ندارد
لینک به فیس بوک :
http://www.facebook.com/majid.mirzaei1