مسافرسفرمقدس

Pilgrim of sacred journey

مسافرسفرمقدس

Pilgrim of sacred journey

برگی دیگر از : کتاب "لیلا و بید محنون "

برگهایم هوس بارانی از شراب لباهایت کرده

وریشه هایم جا پای سایه هایت را هنوز بومیکشد

خسته ام ، نه از تو

بلکه از بادهای دیوانه که قرار از من برده اند

که نمیگذارند بوی تن تو

با تن خسته ی من ، همراه شود .

ماسه هایی که با خود نبرده ای را با برگهای پاییزی ام زرد خواهم کرد

در آغوش خواهم گرفت یادت را وخزان را بهانه خواهم کرد

چنانکه نه بادی حریفم باشد و نه بارانی یادت را خیس بتواند کرد، برگ ریزان خواهم کرد ، مجنون وار !

رقص خواهم کرد در بادی که پر از یاد تو باشد

و سربلند خواهم کرد همه آنهایی که مجنون لقبم داده اند

تا دزدانه تو را بنگرند.

بید خواهم ماند ، سر بزیر

سرخوش با یادهایی که عطر تو را دارند

وعطرهایی که یاد تو را خواهند آورد.

باز هم به پاییز خواهم خندید

شراب خواهم خواست

سیب خواهم نوشید

انار خواهم ریخت

خیال خواهم گشود

بال خواهم ساخت

چشم براه شب یلدا خواهم نشست

شاید اینبار یلدا به فردا برسد.