امشب اتفاقی افتاد تا کمی بیشتر راجع به خودم فکر کنم . ناخودآگاه بر زبانم جاری شد:
من کی ام ؟
دوزخی روی زمینم ای دوست؟
گر بهشتم ببری باز همینم ای دوست !
خسته ام , وامانده ام !
از کاروان رفته من جا مانده ام .
دلگیرم از این انتظار !