مسافرسفرمقدس

Pilgrim of sacred journey

مسافرسفرمقدس

Pilgrim of sacred journey

باور اشتباهی که باید از خودتان دورش کنی- ۱

عوامل بیرونی ، موجب وضع زندگی کنونی من هستند.

این باور اشتباه موجب عقب ماندگی بسیاری از اطرافیانمان شده است.و اگر شما هم از جمله کسانی هستید که هرگاه در زندگی دچار شکست می شوید گناهش را به گردن دیگران می اندازید ، به جای سرزنش دیگران ، نبود مسئولیت در خودتان را بپذیرید.

چه شد آیینه های آشنایی؟

چه شد آیینه های آشنایی؟

الهی بشکند دست جدایی!

تو یک شب وا شدی از غنچه دلتنگ

ز هر آیینه بوئیدی 'گل رنگ

ترا زنبق شناسان ناز کردند

تو را آلاله ها آواز کردند

تو در حس شقایق پاک هستی 

تو در باطن گل ادراک هستی

تو باغ کودکی در سینه داری 

تو از آن روزها آیینه داری

چه معنای تو از حیرت قشنگ است؟

چه قدر آیینه تو رنگ رنگ است

ترا تصویر بانان می شناسند

ترا آیینه دانان میشناسند

چه میداند کسی صحرای تب چیست

خدا میداند و چشم تو ، شب چیست

تو اهل گله ای ، خصم تو گرگ است

تو حس لاله داری این بزرگ است

من آتش میشوم در سوز آهت 

چقدر آیینه داری در نگاهت!

تو از این نی لبک سازان جدایی

تو با صد لهجه شبنم آشنایی

تو خوابی! چشم شبنم ها به راهت

تو بر میخیزی و گل در نگاهت

مکن آیینه را با سرمه افسون 

تو جوش نسترن داری مخور خون

بیا گلریز شبنم را ببینیم

بیا آیینه هم را ببینیم


چه میدانی تو ای گل این چه حال است

چه می دانی تو ای گل این چه حال است

دلم قحطی نگاهم خشکسال است

نخواهم شد به تصویر تو واصل

پر از آیینه ام اما چه حاصل

نمی دانم می و گل را چه نام است

من اینجا تشنه ام شبنم کدام است

به چشمم خیره شو ظلمت چراغ ست

ببین پیراهنم را دشت داغ است

بهارم را ببین گلزاری زاری است

پر از زخم گل و خون قناری است

گلی بر بال غربت بسته هستم

فدای بازوانت خسته هستم

چه می جویی مرا در برکه ماه

به زخم افتاده ام من تا گلوگاه

تنم شب مرده نعشی رو به روز است

وجودم حیرتی آیینه سوز است

من از حیرتگران گل شکافم

برید از خون گل آیینه نافم

مرا داغ گلی بلبل طنین کرد

مر آیینه ای عزلت نشین کرد

شبی من یک تب سرکش بدنبال

دویدم سوختم آتش به دنبال

مرا تا زیر دارو دشنه بردند

مر از گل به گل لب تشنه بردند

من اینجا حامل زخمی عجیبم

که در شهر شقایق هم غریبم

گهی در پیچ وتاب درد بودن

گهی بر روی زخم خود سرودن