مسافرسفرمقدس

Pilgrim of sacred journey

مسافرسفرمقدس

Pilgrim of sacred journey

چه شد آیینه های آشنایی؟

چه شد آیینه های آشنایی؟

الهی بشکند دست جدایی!

تو یک شب وا شدی از غنچه دلتنگ

ز هر آیینه بوئیدی 'گل رنگ

ترا زنبق شناسان ناز کردند

تو را آلاله ها آواز کردند

تو در حس شقایق پاک هستی 

تو در باطن گل ادراک هستی

تو باغ کودکی در سینه داری 

تو از آن روزها آیینه داری

چه معنای تو از حیرت قشنگ است؟

چه قدر آیینه تو رنگ رنگ است

ترا تصویر بانان می شناسند

ترا آیینه دانان میشناسند

چه میداند کسی صحرای تب چیست

خدا میداند و چشم تو ، شب چیست

تو اهل گله ای ، خصم تو گرگ است

تو حس لاله داری این بزرگ است

من آتش میشوم در سوز آهت 

چقدر آیینه داری در نگاهت!

تو از این نی لبک سازان جدایی

تو با صد لهجه شبنم آشنایی

تو خوابی! چشم شبنم ها به راهت

تو بر میخیزی و گل در نگاهت

مکن آیینه را با سرمه افسون 

تو جوش نسترن داری مخور خون

بیا گلریز شبنم را ببینیم

بیا آیینه هم را ببینیم


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد