مسافرسفرمقدس

Pilgrim of sacred journey

مسافرسفرمقدس

Pilgrim of sacred journey

بیاد دوست خوبم عباس فارسیجانی

اول بار عباس بود که با خواندن شعری از حمید مصدق مرا با این شاعر آشنا کرد.

روزگار خوبی بود عباس جان - هرچند که نمی دانم در این دنیای بزرگ حالا کجایی؟ 

این شعر ر ا بیاد تو می اورم و بیاد آزیتا و دخترت صبا 

..........

تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه 
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من
آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان 
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما 
سیب نداشت



نظرات 2 + ارسال نظر
گلاب یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 04:20 ب.ظ http://mydeys.blogsky.com/

سلام ...
چقدر زیبا ...
ببینم چرا از دوستت عباس خبر نداری؟

لیلا جمعه 29 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:42 ق.ظ http://www.leilatarinleila.blogfa.com

سلام مجنون ترین بید

خیلی وقت هست که دلم هوای شما رو کرده.
الان هم با خوندن شعر مصدق چه خاطراتی که....
لیلا را سلام برسان
در پناه مهر خدا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد